جملات جالب جملات جالب ..عاشقانه...لطیفه...پند آموز..اس ام اس..... آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ نويسندگان چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, :: 12:36 :: نويسنده : اشکان
-خداوندا
خدایا به من زیستنی عطا کن
خدایا من در کلبه حقیرانه خود کسی را دارم که تو در ارش کبریایی خود نداری
پروردگارا به من تو فیق عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما
… نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت … ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …
به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .
روزی که بود ندیدم….روزی که خواند نشنیدم
خدایا به من توفیق تلاش در شکست
سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم….
همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا به سوی آنجا که بتوانی انسانتر باشی
خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.
هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.
انها(دشمنان)از فهمیدن تو می ترسند.از گاو که گنده تر نمیشوی می دوشنت و از اسب
ارزش انسان به اندازه حرف هایی هست که برای نگفتن دارد.
اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها
عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
خدایا : «چگونه زیستن »را به من بیاموز ،« چگونه مردن» را خود ، خواهم دانست . باور نمی کنم هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد. یک کاری خواهد شد.
زیستن مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهند و دیر می گذرند که احساس می کنم خفه می شوم. هیچ نمی دانم چرا؟ اما می دانم کس دیگری در درون من پا گذاشته است و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است. احساس می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم و در خود بیارامم و از بودن خویش بزرگتر شده ام و این جامه بر من تنگی می کند. این کفش تنگ و بی تا بی قرار!عشق آن سفربزرگ! آه چه می کشم! چه خیال انگیز و جان بخش است این جا نبودن.
-معشوق من چنان لطیف است که خود را به « بودن » نیالوده است
-چه تلخ و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش کلاه بگذارد… این سرزمین را با عقل مصلحت اندیش ساخته اند. پس باید با عقل مصلحت اندیش در آن زیست. و چاره ایی دیگر پیدا نیست و من «چنین کردم» اما «چنین نبودم» و این دوگانگی مرا همواره دو نیمه می کرد.
یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, :: 15:42 :: نويسنده : اشکان
پروردگارا به من تو فیق عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما
… نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت … ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …
به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .
روزی که بود ندیدم….روزی که خواند نشنیدم خدایا به من توفیق تلاش در شکست
سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم…. – خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.
هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.
ارزش انسان به اندازه حرف هایی هست که برای نگفتن دارد. اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها
عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
خدایا : «چگونه زیستن »را به من بیاموز ،« چگونه مردن» را خود ، خواهم دانست .
باور نمی کنم هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد. یک کاری خواهد شد. زیستن مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهند و دیر می گذرند که احساس می کنم خفه می شوم. هیچ نمی دانم چرا؟ اما می دانم کس دیگری در درون من پا گذاشته است و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است. احساس می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم و در خود بیارامم و از بودن خویش بزرگتر شده ام و این جامه بر من تنگی می کند. این کفش تنگ و بی تا بی قرار! عشق آن سفر بزرگ! آه چه می کشم! چه خیال انگیز و جان بخش است این جا نبودن.
که خود را به « بودن » نیالوده است که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد نه معشوق من بود . . .
صفحه قبل 1 صفحه بعد
موضوعات
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|